خیالت راحت
|
|
قول داده اَم…
گاهـــی
هَر اَز گاهـــی
فانـــوس یادَت را
میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره
میان این کوچـه های تاریک پَرسـه میزَنـَم
اَما بـه هیچ سِتارهی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…
خیالَت راحَت !
بی خیال است…
خیلی بی خیال…
همان کسی که…
تمام خیال من است…
يعنـــی میشود روزی برسد
که بیایی
مرا در آغوش بگیری
بخواهم گله کنم ....
بگویی هیس
همه کابوس ها تمام شد ....
"خدایا" چه کرد روزگارت با من که دیگر گریه ام آرام نمیکند مرا... ؟؟
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
سوختم... باران بزن شاید تو خاموشم کنی... شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی... بزن باران ، من سراپای وجودم آتش است... پس بزن باران ، بزن شاید تو خاموشم کنی...
دیکتــــه روزگار
نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد
و نـُمره من
بـاز می شود . . . صــفــــــــر !
هنــــــوز . . .
نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام
نظرات شما عزیزان:
سامان
ساعت11:01---20 تير 1393
خوبه
عالی بود پاسخ:مرسی سامان اومدی نظردادی
ادامه مطلب |
چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, |
|
|
|